از امشب دوباره ورزش کردن را شروع می کنم ماه رمضان که تعطیلش کردم تا امروز ریکاوری شدنم طول کشید مثل کادیلاک های سنگین آمریکایی پرمصرفم و به درد نمی خورم.

 نمی دانم در ادامه در مورد سلامتی صحبت می کنم یا در مورد ریکاوری یا در مورد آمریکا، تازه همین دیروز متوجه شدم وقتی می خواهم بنویسم باید بدانم می خواهم در مورد چی صحبت کنم. مثل تمام تجربه های دیگرم خودم به این نتیجه بدیهی رسیدم و می ترسم عمرم آنقدر کفاف ندهد به تمام تجربه های بدیهی برسم و تا آخر عمر اشتباهات بدیهی مرتکب شوم، خدایا به همین دلیل ساده به من عمر طولانی عطا فرما.

یکی دیگر از تجربه های بدیهی هفته ی گذشته ام  همین است که در ادامه به سمع و نظرتان خواهد رسید.

 وقتی کسی برای صبحانه و چای و میوه اتاق تو می آید و موقع داخل آمدن در نمی زند و هیچ وقت در پی جبران محبت تو بر نمی آید و حتی در جمع کردن ظرف ها کمک نمی کند قصدش هم این نباشد دارد از تو سوء استفاده می کند و من با اینکه متوجه این قضیه بودم به اشتباه با خودم می گفتم من باید بزرگوار و بخشنده باشم باید مناعت طبع را از همین حالا در زندگی ام تمرین کنم (چند سالته کوچولو؟) با خودم می گفتم در مقابل آن چند هزار میلیاردی که اختلاس شده این سوء استفاده ی کوچکی است، بگذار مثل حاتم طائی از تو به نیکی در تاریخ یاد شود.

 مرده شور مناعت طبعت را ببرد، بیندازش از اتاق بیرون پسره ی مفت خور را، چند روز پیش به این نتیجه رسیدم. در اتاقم میوه می خوردم برمی گشت بهم می گفت تنهایی میوه می خوری به ما خبر نمی دهی! تا حالا هیچ کس با من اینقدر صمیمی نبوده که بخواهد همچین حرف گنده ای بزند. یک بار باید در مورد ویژگیهای ناب اخلاقی خودم صحبت کنم که آقا شیره اصراری ندارم من را نخوری ولی اول مز مزه کن خودت ببین گوشتم تلخ است.