سلام

دیروز ساعت 6 بعد از ظهر رفتم دوش گرفتم و خوشتیپ کردم که برم ورامین خدا رو شکر مسیرش خوب بود نوار رو دور تند می زنم جلو تا برسیم به تالار

 قیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ (صدای نوار دور تند)

جلو تالار که رسیدم یادم اومد چند سال پیش اگه جایی تنها می رفتم نیم ساعت جلو در با خودم فک می کردم چه جوری برم تو اگه کسی ازم سوال پرسید چی بگم رفتم تو چه جوری تبریک بگم کجا بشینم جای نشستنم رو چه جوری پیدا کنم سر پا نمونم اونجا مردم بهم بخندن

رفتم داخل با یه آقاهه که احتمالا یه کاره عروس یا داماد بود دست دادم همون صندلی های ردیف اول یکیش که خالی بود نشستم مردی که کنارم نشسته بود یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت گفتم جای کسیه؟ گفت نه بفرمایید! منم فرمودم یه پنج دقیقه گذشت تا از روی حرکات و وجناتم متوجه شدن آدم بزرگواری ام خودشون برام میوه  شیرینی گذاشتن و تو دلشون شروع کردن منو تحسین کردن.

دیدم داماد داره رو سن با همه روبوسی می کنه ولم نمی کرد هر کی رو می خواست ببوسه، خوب تو که جنبه نداشتی برا چی زن گرفتی! پاشدم رفتم رو سن بهش تبریک گفتم روبوسی کردیم کلی خوشحال شد گفت فکر نمی کردم بیای پسره گور به گور شده قرار بود با دوستاش که از تهران اومده بودن هماهنگ کنه منم سوار کنن میگه گوشیم بعد از ظهر خونه جا موند نشد بعدشم منو به اون دوستش معرفی کرد که برگشتنی با هم بریم، ازش می پرسم دوستت مجرده میگه چی؟ (صدای آهنگ و اینا) میگم مجرده؟ میگه نه متاهله میگم خوب باشه برو به کارت برس! نشستم کنار دوستش هی هم چرت و پرت میگم اونم نمی فهمه چی میگم، صدای آهنگ بالا بود باید داد می زدیم موقع حرف زدن، من عاشق اینم که موقع حرف زدن داد بزنم.

شام رو آوردن دو نوع برنج بود سفید و سبز، سفید با کباب بود سبز با مرغ، مرده که با دو تا پسرش سر میز ما بودن گفت آقا بکشید گفتم نه شما بزرگتری شما بکش اول (یعنی واقعا من عقب ماندگی ذهنی دارم) مرده برنجو برداشته برا همه می کشه به من میگه شما سفید یا سبز؟ دیس برنجو دستش نگه داشته بعد من در کسری از ثانیه به هزار تا چیز فکر کردم

برنج سبز توش سبزی داره مفید تره ولی برنج سبزو با مرغ می خورن این اواخر خیلی مرغ خوردم یه خورده گوشت بخورم امشب، اصلا نمی دونم اینا مرغشون رو چه جوری درست کردن تازه میگن بیرون غذا می خورین کباب بهداشتی تره مرغو معلوم نیست باهاش چیکار کردن ولی من برنج سبز می خوام :(،  برندارم برنج سبزو با کباب بخورم بگن این ندید بدیده، خدایا کاش می شد برنج سبزو با کباب خورد بدبختی اینجاست که مرغشم خوشمزه به نظر می رسه، نکنه کباب بخورم بعدش بفهمم اشتباه بزرگی مرتکب شدم؟ نفر بغل دستیمم می خواد کباب بخوره حتما یه چیزی می دونه خوب

برنج سفید، ممنون (به آقاهه که همچنان منتظر بود گفتم)

همه یه تیکه کباب برداشتن من گفتم چه کاریه دو تیکه برداشتم بعد به بقیه نرسید چون هیچ کس مرغ نخورد

الان باز نوارو می زنم  جلو

قیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژز

گیر کرد ببخشید

دیگه مراسم تموم شد دوست دوستم بهم گفت بوق بوق که هستی؟! یا خدا! بوق بوق دیگه چیه گفتم نه بابا بعد انگار که با یه بچه شیطون حرف می زنه گفت هستیییییی گفتم خدا به خیر کنه

واقعیتش من رو این چیزا که به حق مردم مربوط میشه خیلی حساسم نمی تونم قبول کنم صدای بوق مزاحم خواب فقط یک نفر بشه

رفت به علی، آقا داماد، یه چیزایی به زبون خودشون گفت بعد علی گفت که تازه بعدش باغم هست. پسردایی علی هم داشت به اون دوسته می گفت تو متاهلی نمی تونی بیای باغ!!

دیدم اوضاع خرابه اینا تا صب برنامه دارن من تازه می خواستم هدیه م رو بدم برگردم اینا گفتن می رسونن من موندم دیدم نمیشه اینطوری به خودشونم بگم یا قبول نمی کنن منم به زور می برن یا تو رودربایستی می مونن تو دلشون ازم متنفر میشن دیگه یه لحظه که شرایط مناسب بود سرمو انداختم پایین بدو رفتم سمت میدون که تاکسی بگیرم بیام قرار بود به تاکسی رسیدم زنگ بزنم خداحافظی و اینا که اونا خودشون زودتر زنگ زدن علی داشت نفس نفس می زد، میگه چیه کتکت زدن؟ میگه نه داشتیم دنبال تو میگشتیم گفتم دیگه ببخشید من اینجا تاکسی هست خودم میرم گفت باشه برو.

اینم از عروسی که ما رفتیم بهش اسمس هم زدم که قصد بی ادبی نداشتم و اینا که جواب نداد. سنگین تر بودم نمی رفتم.

بوققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق (صدای تمام شدن نوار)