با سید همسایه نشسته بودیم در این مورد بحث می کردیم که چرا وقتی ما صدای خودمان را مثلا از فیلم ضبط شده می شنویم متفاوت به نظر می آید و همیشه خدا هم بدتر است. من یک نظریه دادم اینکه ما وقتی حرف می زنیم صدای خودمان را از بیرون سرمان نمی شنویم از داخل سرمان می شنویم یعنی اینطور نیست که صدا از دهانمان خارج شود و در فضا پخش شود و  برود داخل گوشمان و ما صدای خودمان را بشنویم از همان داخل دهان مستقیما به لایه های داخلی گوش می رسد. برعکس، وقتی صدای ضبط شده مان را می شنویم صدایمان را از بیرون می شنویم و دلیل تفاوت قطعا همین است.

اما من چطور می توانستم این نظریه را اثبات کنم؟ دندان هایم را به هم فشردم با سر ناخنم به آن ها ضربه زدم خودم به وضوح صدا را می شنیدم گفتم سید تو الان چیزی می شنوی؟ گفت آره! با کرکر خنده نقش زمین شدم که ای بابا نباید می شنیدی. شروع کردم دندان هایم را به آهستگی به هم ساییدم گفتم الان چی چیزی می شنوی؟ با کنجکاوری سرش را نزدیک آورد و گوشش را با لب هایم مماس کرد حاضرم قسم بخورم چشم هایش داشت برق می زد گفت نه نمی شنوم گفتم سرت را باید ببری با گوشم مماس کنی نه با لب هایم.  بعد او هم  با همان برق چشم ها شروع کرد دندان هایش را به هم سایید و گفت بیا ببین تو الان چیزی می شنوی؟ دندان هایش را طوری آرام و هنرمندانه به هم می سایید که صدایش بیرون نیاید. گوشم را با لب هایش مماس کردم و گفتم نه نمی شنوم، او این کار را حتی بهتر از من انجام می داد.