سلام

برای خودم واضح نیست آدم غمگین یا خوشحالی هستم چیزی میان این دو هستم ولی اگر توانستید منحنی غیر خطی میان خوشحالی و غم را از وسط نصف کنید من نمی‌دانم در کدام طرفش هستم، آیا این اعتراف برای شما کافی نیست؟ من هر طرف که بودم شما بروید طرف دیگرش با هم الا کلنگ بازی کنیم. ‌‌می‌دانم که بابت اتفاقات کوچک بیشتر از دیگران ناراحت ‌‌می‌شوم و بابت اتفاقات بزرگ کمتر از دیگران خوشحال ‌‌می‌شوم. مثلا وقتی پدرم سرفه ‌‌می‌کند من از شدت غم و اندوه خوابم نمی‌برد ولی بقیه برادرانم اینطور نبودند. ده روز پیش به مدیرم زنگ زدم و گفتم من این ماه ‌‌می‌توانم 50 ساعت بیشتر از ماه‌‌های دیگر کار کنم مخالفتی نکرد ولی باید از این خبر ذوق مرگ ‌‌می‌شد که نشد من هم در یک حرکت نمادین نه تنها 50 ساعت بیشتر کار نکردم بلکه یک ساعت هم کمتر از ماه‌‌های دیگر کار کردم و حسابش را کف دستش گذاشتم. وقتی برای دیگران توضیح ‌‌می‌دهم که چقدر از این رفتار مدیرم عصبانی هستم مثل بز نگاهم ‌‌می‌کنند.

چند وقتی هست ‌‌می‌خواهم داستان یک خانواده خرسی را برایتان تعریف کنم دو تا خرس متوسط که پدر و مادر این خانواده هستند و دو تا بچه دارند اولی خرس بزرگ و دو‌‌می خرس کوچک، خرس کوچک در واقع خرس نیست خروس است که خرس‌‌های متوسط او را به فرزندی قبول کرده‌اند. این خانواده شب‌‌ها را در یک غار ‌‌می‌خوابیدند و خرس کوچک از صدای خر و پف بقیه‌ی خرس‌‌ها  خیلی اذیت ‌‌می‌شد و اصلا خوابش نمی‌برد. نشنیدید فلانی مثل خرس خر و پف ‌‌می‌کند، این موضوع حقیقت دارد. شکارچی بدجنس خرس متوسط پدر و مادر را ‌‌می‌کشد و بعد دو برادر ناتنی ‌‌می‌مانند و خرس بزرگ که متوجه شده بود خرس کوچک شب‌‌ها  اصلا نمی‌خوابید شک کرده بود که او آنها را در ازای چند دانه گندم به شکارچی بدجنس فروخته است.