من یک چیزی کشف کرده‌ام. البته خودم هم از بچه‌گی دوست داشتم یک زمانی یک کاشف بسیار بزرگ بشوم ولی این کشفی که الان می‌خواهم در موردش صحبت کنم نشانه‌ای از این نیست که من به آرزویم نزدیک‌تر شده‌ام، یعنی کشفش زیاد بزرگ نیست، الکی ذوق‌زده نشوید. به هر حال کشفی که می‌خواهم در موردش صحبت کنم این است که نیازی نیست دویست هزار نفر با هم یک کتاب را به صورت گروهی بخوانند، دو نفر هم می‌توانند این کار را بکنند. هر دو نفری که احساس کردند به یک کتابی علاقه دارند آن کتاب را با یک برنامه‌ریزی در یک مدت معین بخوانند. شبیه کاری که ما اینجا می‌کنیم. در پست قبلی چند تا کتاب خوب معرفی شد که خب من خودم یکی‌اش را انتخاب کردم بخوانم. اگر شما هم به این کتاب علاقه داشتید همراهی کنید، اگر نه، کتاب‌های دیگر را با هماهنگی هم بخوانید، تا ان‌شالله معرفی کتاب بعدی.

خودم هم دوست داشتم در این دوره یک کتاب غیرداستانی بخوانم. کتاب‌های روانشناسی و اجتماعی خوبی هم معرفی شد، ولی این کتاب‌ها مبتنی بر تجارب شخصی بود و بعضی از راهکارهایش ریشه‌های فرهنگی متفاوتی دارد. مثلا در ابتدای کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها، داستان یک نویسنده معروف را گفته بود که تا آخر عمرش شرابخوار بود و بدبختی و شکست خودش را در زندگی پذیرفته بود. می‌خواست بگوید ضعف‌های خودش را پذیرفته بود، می‌گفت تو اگر دایم به آینه نگاه می‌کنی و زیبایی خودت را بررسی می‌کنی خب حتما زیبا نیستی، ولش کن. حرفش بی‌ربط نیست ولی در یک بستر فرهنگی دیگر است. در فرهنگی که ما داریم، یا حداقل چیزی که من به آن پایبندم، باید ز گهواره تا گور دانش بجوییم و آخر هر روز خودمان را محاسبه کنیم و یک اشتباه را دو بار تکرار نکنیم. فرهنگ ما فرهنگ بی‌خیالی نیست. در واقع اگر عنوان کتاب را هم دقیق‌تر، و البته نه خیلی دقیق، ترجمه کنیم می‌شود هنر ظریف بی‌خیالی. البته قرار هم نیست هر کتابی خواندیم تمام مطالبش را بپذیریم، ولی به هر حال، انتخاب این نوع از کتاب نیاز به دقت و محاسبه بیشتری دارد. ان‌شالله بتوانیم برای دوره‌های بعدی یک کتاب روانشناسی یا اخلاقی خوب برای مطالعه انتخاب کنیم.

در این دوره من قصد دارم به همراه شبگرد کتاب مترجم دردها را بخوانم. اگر کسی در اینجا اعلام آمادگی کرد در نظرات همین پست مطالعه‌ی کتاب را پیگیری می‌کنیم.