۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

ابهام

  • هایتن
  • جمعه ۲۱ دی ۹۷
  • ۲۲:۳۵
  • ۴ نظر

امروز کمی فرصت دارم  و به خاطر مریضی مختصرم انتظار ندارم کولاک برپا کنم. دارم سعی می‌کنم نوشتنم را بی‌اهمیت جلوه بدهم، اگر بتوانم. مطمئن نیستم بی‌اهمیت‌تر از این چیزی که واقعا هست بشود جلوه دادش. مثل پیراهنی که در آب غرقش می‌کنید. بعضی وقت‌ها در نوشته‌هایم مثل بیانیه‌های وزرای امور خارجه بیش از حد نکته‌سنجی به خرج می‌دهم.

حافظه‌ی رم لعنتی گوشی‌ام را گم کرده‌ام و یک مقدار خسیس هم شده‌ام و نه گوشی جدید می‌خرم و نه رم جدید. اگر می‌خواستم گوشی جدید بخرم مشکلی نبود ولی حالا که  گوشی‌ام خراب شده احساس می‌کنم یکی قصد دارد یا قصد پیدا می‌کند که از درماندگی من سوءاستفاده کند. از اینکه کسی از شرایط موجود سوءاستفاده کند بدم می‌آید، به همین خاطر هیچ‌وقت چتر نمی‌خرم حتی پوشیدن کاپشن را دوست ندارم، کلاه هم اگر مجبور نباشم نمی‌خرم. در کل هم آدم بخری نیستم و نفرت‌انگیزم و در ضمن از نیاز داشتن به چیزی بدم می‌آید.

فلاسفه‌ی بزرگ دنیا علاوه بر اینکه تقریبا به هیچ سوالی جواب نداده‌اند به این یک سوال هم جواب نداده‌اند که برنامه من برای ادامه زندگی چیست؟ فعلا قوی‌ام و در موضع دفاعی‌ام و حملات را یکی یکی دفع می‌کنم، می‌دانم پاسخ قانع‌کننده‌ای نیست ولی سوال‌های واضح زیادی هستند که جوابهای مبهمی دارند. البته من از ابهام‌گویی هم بدم می‌آید ولی شرح این قصه هم به این راحتی و در این مختصر هم نتوان گفت.


ز غوغای جهان فارغ نی‌ایم.

  • هایتن
  • شنبه ۱ دی ۹۷
  • ۲۳:۲۷
  • ۵۱ نظر

خیلی از ما زندگی خوبی داریم و این باعث نگرانی است چون این خوبی را احساسش نمی‌کنیم. مشکلاتی هم هست  ولی مثل روباتی شده‌ایم که برای کشف مریخش فرستاده‌اند،  برایش فرقی نمی‌کند روی کوه باشد یا ته دره، وظیفه‌اش فقط این است که به کف زمین بچسبد.

هایزنبرگ می‌گفت مردم و جوانان آلمان به این خاطر مشتاق جنگ بودند که به آنها آزادگی می‌داد، کسی که مرگ را پیش روی خود می‌بیند دیگر غصه‌ی نان و نمک و مدرک تحصیلی را نمی‌خورد. مسائلشان یک روزه بی‌اندازه بزرگ شده بود. شاید بزرگترین و بلندنظرترین آدم‌های روی زمین مال دوران جنگ باشند.

کتاب قبلی که خواندیم خاطراتی از زنان روسی در جنگ جهانی دوم بود، جنگ چهره زنانه ندارد. این کتاب بیش از حد بومی روسیه بود و اصرار زیادی به ذکر دقیق اسامی اشخاص و مکان‌ها داشت و تلاش بی‌حاصلی کرده بود که صداقت نداشتن راویان را با این توجیه که من روای تاریخ احساسم توجیه کند که برای من قانع کننده نبود. به هر حال اگر چنین کتابی، البته با صداقت، در مورد جنگ ایران و عراق می‌نوشتند برایم بی‌اندازه جذاب بود.

ما یعنی من و پیتر و جولیا و کروکودیل و دیگران قصد داریم کتاب جین ایر از شارلوت برونته را برای دور بعدی بخوانیم. هر کس علاقه‌مند بود زیر همین پست اعلام آمادگی کند.


باید وصیت کنم وقتی از دنیا رفتم مرا بالای یک کوه بی سر و صدا چال کنند. بادگیر باشد و ترجیحا در سایه‌ی یک صخره باشد قبرم. صخره‌اش بزرگ نباشد تا از افتادنش نترسم و هر روز صبح یک چوپان از آنجا رد شود تا حساب روزهای مردنم دستم باشد.
موضوعات
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
پیوندها