۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

خسته و قشنگ و خشن

  • هایتن
  • سه شنبه ۲۸ خرداد ۹۸
  • ۱۲:۰۴
  • ۱۰ نظر

سرم رو با کار کردن گرم می‌کنم، بد هم نیست، یعنی خب، سرم رو با پارتی رفتن و کشیدن ماری‌جوانا که گرم نمی‌کنم. صبح می‌رم شب میام، اگه به چیزی فکر نکنم و فرصتی هم برای این کار نداشته باشم حالم خوبه، معکوسش البته برقرار نیست. یعنی اینطور نیست که وقتی حالم خوبه به چیزی فکر نکنم. یکی می‌گفت اون دنیا وقتی ازم پرسیدن داشتی چیکار می‌کردی می‌گم داشتم فکر می‌کردم، فکر می‌کردم، فکر می‌کردم.

 سیستم مخابراتی که طراحی کردم و ساختم دیروز تست شد و باعث شگفتی همه شد، که البته ابرازش نکردن، فکرشم نمی‌کردن که من از درون آدم‌ها خبر دارم. این سیستم مخابراتی در نوع خودش بهترین سیستمیه که تا حالا در کشور ساخته شده. این هم از خوشبختی‌های منه که همچین خبر مهمی رو در در وبلاگم اعلام می‌کنم.

لیسانس که بودم ده تا نمودار کشیدم، از فراز و فرود رابطه با دوستانم، ولی اسمی روش ننوشتم و نمودارها رو روی در اتاق چسبوندم. حالا چه لزومی داشت ده تا باشه، دقت که می‌کنی همه‌ی ما خنگیم. به هر حال، بچه‌ها میومدن تو اتاق و حدس می‌زدن نمودار خودشون کدومه. بیشتر وقتا به اشتباه نمودار خوب رو برای خودشون بر‌می‌داشتن. یه سریا بودن که نمودارشون داشت به سمت اوج می‌رفت و من هیچ‌وقت بهشون نگفتم این نمودار مال توئه، همینطوری هم از زیاد حرف زدن کلی لطمه دیدم ولی باز هم فکر می‌کنم به اندازه کافی زیاد حرف نزدم، یه آدم خسته‌کننده شدم، ولی خب، فقط شما رو خسته نمی‌کنم بعضی وقتا خودم رو هم خسته می‌کنم، عصرا میرم پارک می‌دوم و ورزش‌های سنگین می‌کنم. خستگی کلمه قشنگیه، فارسی با اینکه زبون نرم و لطیفیه ولی کلماتش بعضی وقتا خشن هستن، مثل همین خستگی و قشنگ و خشن :دی. 


انتخاب طبیعی

  • هایتن
  • شنبه ۴ خرداد ۹۸
  • ۲۲:۴۰
  • ۴ نظر

عنصر انتخاب

 پدرم 77 سال دارد و فکر می‌کنم روزه‌ی قضا ندارد، نه تا جایی که من خبر دارم. خودش هم به این موضوع افتخار می‌کند. روستا که بود می‌گفت از سر زمین که برمی‌گشت در حیاط می‌نشست و روی سرش آب می‌ریختند تا خنک شود. سر کار ساختمان هم که بود می‌گفت سینه‌اش را روی سنگ‌های خنک نمای ساختمان می‌گذاشت. من این روزهای سخت روزه‌داری را نگذرانده‌ام، هر چند سهم خودم از سختی‌ها را داشته‌ام. بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم از پدرم چه ویژگی خوبی به من به ارث می‌رسد. پدرم بسیار سخت‌کوش بود ولی انتخابی هم نداشت برای امرار معاش خانواده‌اش باید این کار را می‌کرد، من باید بدون اینکه مجبور باشم سخت‌کوش باشم، تفاوت زیادی ایجاد می‌کند عنصر انتخاب.

از مزیت‌های نفهمیدن

  گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل‌های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می‌شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می‌دهند.

با توجه به انتخاب طبیعی، به نظرم نسل بشریت باید به سمت نفهمی پیش برود و انسان‌های خوب دارند منقرض می‌شوند. آدم‌هایی که می‌فهمند، چه ثروتمند باشند چه فقیر، زندگی سختی دارند. حالا من یکی خیلی جان‌سختم ولی از حال و روز بقیه‌ی آدم‌های خوب خبر ندارم که چند نفرشان مانده‌اند و چند نفرشان رفته‌اند، ازدیاد نسل هم هست از مزیت‌های نفهمیدن.  

گوسفند

معمولا زیاد اتفاق می‌افتد که تصمیم می‌گیرم در طول یک روز با کسی حرف نزنم، تا آخر روز ساکت باشم، این ستیزی که من با همه دارم. با این‌حال جلوی شوخ‌طبعی‌ام را نمی‌توانم بگیرم. آن روز به یکی از همکاران گفتم در داستان حضرت ابراهیم، اگر من اسماعیل باشم و فلانی ابراهیم، تو چی هستی؟ خب، فقط یک نقش دیگر باقی مانده بود، گوسفند.


باید وصیت کنم وقتی از دنیا رفتم مرا بالای یک کوه بی سر و صدا چال کنند. بادگیر باشد و ترجیحا در سایه‌ی یک صخره باشد قبرم. صخره‌اش بزرگ نباشد تا از افتادنش نترسم و هر روز صبح یک چوپان از آنجا رد شود تا حساب روزهای مردنم دستم باشد.
موضوعات
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
پیوندها