۲ مطلب در ژانویه ۲۰۱۹ ثبت شده است

منظور اصلی من را نفهمید.

  • هایتن
  • شنبه ۲۶ ژانویه ۱۹
  • ۱۲:۰۳
  • ۸ نظر

حالا دیگر جمعهها هم سر کار می‌روم و وقتی برای فکر کردن به مسائل مهم‌تر مثل هدف زندگی و نقطه‌ی آرام و قرار خودم ندارم. چرا، بعضی وقت‌ها به یک داستان مسخره‌ی جدید فکر می‌کنم. به جزیره‌ای که که همه‌ی آدم‌هایش دزدهای تحصیل‌کرده هستند ولی خب معمولا وقتی داستانی می‌خواهم بگویم مهم‌ترین تلاشم این است که منظور اصلی‌ام را پنهان کنم یعنی واضح نباشد منظورم از جزیره‌ی دزدها همین آدم‌های دور و بر خودم است، فعلا در این زمینه ناکام مانده‌ام.

چند روزی هست می‌خواهم برای شروع کتاب جدید مطلبی بنویسم ولی ذهنم برای این کار مرتب نمی‌شود زیاد اتفاق می‌افتد وقتی خودت را مجبور به کاری نمی‌کنی انرژی و نوآوری کافی هم برای انجامش پیدا نمی‌کنی. الان شما دقت کنید ببینید چقدر این مطلبی که دارم به اجبار می‌نویسم سرشار از مفاهیم ناب و خلاقیت‌های ستودنی ست.

کتاب جین ایر را خواندیم. به نظرم کتاب متوسطی بود و زیادی روی ظاهر آدم‌ها تاکید داشت فکر می‌کنم در مورد زشتی یا زیبایی تمام شخصیت‌های داستان صحبت کرده بود، قضاوتش در مورد آدم‌ها  سطحی و همراه با اعتماد به نفس بالا بود. به هر حالا جزو کتاب‌هایی بود که باید می‌خواندیم، این کتاب‌هایی که اسمشان رو همیشه شنیده‌ای و داوری‌ها در موردش جور وا جور است.

قبلا به نوبت اعضای گروه کتابخوانی کتاب بعدی را تعیین می‌کردند که یک مقدار باعث ایجاد پیچیدگی می‌شد. به هر حال من قصد دارم از روز سه شنبه خواندن کتاب برادران کارامازوف را شروع کنم. اگر علاقه مند بودید در کامنت‌های همین پست همراهی کنید.


ابهام

  • هایتن
  • جمعه ۱۱ ژانویه ۱۹
  • ۱۱:۰۵
  • ۴ نظر

امروز کمی فرصت دارم  و به خاطر مریضی مختصرم انتظار ندارم کولاک برپا کنم. دارم سعی می‌کنم نوشتنم را بی‌اهمیت جلوه بدهم، اگر بتوانم. مطمئن نیستم بی‌اهمیت‌تر از این چیزی که واقعا هست بشود جلوه دادش. مثل پیراهنی که در آب غرقش می‌کنید. بعضی وقت‌ها در نوشته‌هایم مثل بیانیه‌های وزرای امور خارجه بیش از حد نکته‌سنجی به خرج می‌دهم.

حافظه‌ی رم لعنتی گوشی‌ام را گم کرده‌ام و یک مقدار خسیس هم شده‌ام و نه گوشی جدید می‌خرم و نه رم جدید. اگر می‌خواستم گوشی جدید بخرم مشکلی نبود ولی حالا که  گوشی‌ام خراب شده احساس می‌کنم یکی قصد دارد یا قصد پیدا می‌کند که از درماندگی من سوءاستفاده کند. از اینکه کسی از شرایط موجود سوءاستفاده کند بدم می‌آید، به همین خاطر هیچ‌وقت چتر نمی‌خرم حتی پوشیدن کاپشن را دوست ندارم، کلاه هم اگر مجبور نباشم نمی‌خرم. در کل هم آدم بخری نیستم و نفرت‌انگیزم و در ضمن از نیاز داشتن به چیزی بدم می‌آید.

فلاسفه‌ی بزرگ دنیا علاوه بر اینکه تقریبا به هیچ سوالی جواب نداده‌اند به این یک سوال هم جواب نداده‌اند که برنامه من برای ادامه زندگی چیست؟ فعلا قوی‌ام و در موضع دفاعی‌ام و حملات را یکی یکی دفع می‌کنم، می‌دانم پاسخ قانع‌کننده‌ای نیست ولی سوال‌های واضح زیادی هستند که جوابهای مبهمی دارند. البته من از ابهام‌گویی هم بدم می‌آید ولی شرح این قصه هم به این راحتی و در این مختصر هم نتوان گفت.


باید وصیت کنم وقتی از دنیا رفتم مرا بالای یک کوه بی سر و صدا چال کنند. بادگیر باشد و ترجیحا در سایه‌ی یک صخره باشد قبرم. صخره‌اش بزرگ نباشد تا از افتادنش نترسم و هر روز صبح یک چوپان از آنجا رد شود تا حساب روزهای مردنم دستم باشد.
موضوعات
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
پیوندها