- هایتن
- جمعه ۲۷ نوامبر ۲۰
- ۱۱:۳۵
امروز اولین برنامه کدینگ صوتم رو نوشتم. قبل از ظهر لپتاپم رو برداشتم با یه لیوان قهوه رفتم پشت بوم کارام رو انجام بدم و کمی هم جلوی نور آفتاب بیجون این روزا باشم ولی صفحهی لپ تاپ تو روشنی روز زیادی تار بود و من فقط به قسمت جلوی آفتاب موندن و خوردن قهوه و یک مقدار میوهی کارام رسیدم تا حدودی، میگم که، نورش کمجون بود و آفتاب مدام پشت لایه نازکی از ابرا میرفت. حالا نه اینکه از من خجالت بکشه، آخه نابغهها آفتاب که مثل ما نیست. پشتبامهای ساختمانهای بغلی را هم بررسی کردم که اگر روزی قرار بود از دست داعش فرار کنم یا یک آزادیخواه باشم بدونم از روی کدوم یکیشون باید بپرم. دکترها با یک اعتماد به نفسی میگن برای کمبود ویتامین دی یا باید جلوی آفتاب باشی یا باید قرصش رو بخوری انگار این دو تا هیچ فرقی با هم ندارن و صدها سال روشون آزمایش کردن. فرقشون مثل این میمونه که خورشید به پوست صورتت بتابه یا به پوست داخل معدهت. میخوام بگم قرص ویتامینی که میخورم ساخت بلژیکه ولی مزخرفه و اذیتم میکنه. شایدم مثل خیلی چیزای دیگه تقلبی هستش. تسلیم شدم و یک بخاری برقی هم خریدم که یکشنبه دستم میرسه زودتر از اون خونهی من مهمون نیاین که پذیرایی سردی ازتون میکنم. تو این مدت دویستهزار تا نوآوری برای گرم کردن اتاق زدم فقط سه روزش رو سعی کردم به روشهای مختلف با اتو اتاق رو گرم کنم. یک بارش یه قابلمه رو پر از آب کردم و اتو رو گذاشتم زیرش که شبیه شوفاژ بشه ولی آبه بخار کرده بود و صبحی در هوای تمام شرجی اتاقم از خواب بیدار شدم. زیاد از این میترسم که به خاطر یکی از این نوآوریهای مزخرفم یا هر اشتباه مسخرهی دیگهای از دنیا برم، کلا از اینکه به صورت مزخرفی از دنیا برم بدم میاد وگرنه از از دنیا رفتن بدم نمیاد و دوست دارم منو ببرن تو سیارهی مریخی جایی به دار بیاویزن بعد خب اونجا جاذبه نیست من همینجوری مثل یک پرچم افراشته میمونم حتی بعد از اینکه مردهام.