- هایتن
- جمعه ۱۲ آگوست ۱۶
- ۱۱:۳۳
- ۲۳ نظر
چند تا خونه رو دیدیم با مصطفی رفتیم بهش گفتم این مشاور املاکا و اینا یه مجمع سراسری برگزار کردن بعد گفتن خونهها رو چطوری قیمت گذاری کنیم به این نتیجه رسیدن که این کارو با توجه به موقعیت محل کار من انجام بدن یه پرگار گذاشتن هر چی به محل کار من نزدیکتر بوده گرونتر شده دقیقا همین کارو کردن یه پرگار گذاشتن. میدونم شوخیش بیمزه بود ولی من کلا اینطوریام اگه حالم خوب نباشه شوخیام بیمزه میشن. بعد رفتیم یه جایی که از محل کار من دور بود ولی بازم گرون بود کلی فکر کردم آخرش به این نتیجه رسیدم که اینا تو اون جلسه نبودن. به یارو مشاور املاکیه گفتم من اگه میخواستم با این قیمت خونه بگیرم همون محل کارم میگرفتم، فکر کرده من کودنم. یه خونهای رو داشتیم از همسایههاش تحقیق میکردیم که چه جوریه یارو مثل کسی که میخواد باباکرم برقصه دست و کمرش رو میچرخونه میگه اگه فکر کردین اینجا از خونه مجردی و اینا خبریه اشتباه کردین.
یکی از آشناها یه فرم ازدواج برام فرستاده که مثلا قد و وزن رو میپرسه البته همهش قد و وزن نیست و مثلا میپرسه دیدگاه شما در مورد فلان مسئله چیه بعد از روی این فرمها مورد مناسب بهت معرفی میکنن این آشنا چون آدم محترمی بود این فرم رو پر کردم وگرنه اعتقادی به این روشها ندارم. یه جا گفته بود مزیتها و ایرادای خودتون رو بنویسین گفتم ضریب هوشیم بالاست ولی عجولم و منتظر موندن اذیتم میکنه. به هر حال برزخی شده این ازدواج. یک سری هر کار دلشون خواست کردن و ماها از روی این فرمها به همدیگه معرفی میشیم و اگر دو تا سیم کارت داشته باشیم باید تو جلسه خواستگاری پاسخگو باشیم. بعد جالبه به یه دختر خانمی پیشنهاد میدی با هم آشنا بشیم میگه اگه راست میگی از طریق خانواده اقدام کن تازه اگر بگه، یه سری که اصلا اسپری فلفل درمیارن. بعدم میرن به همه میگن فلانی سه بار از من خواستگاری کرده. اینقدر از بابت این موضوع عصبانی و ناامیدم که حد نداره، جدی میگم.
امروز روز چپ دستهاست مادر من هم چپ دسته حالا مادرم که سواد نداره، وقتی برامون غذا میکشید فهمیدم چپ دسته. الان یاد شبهایی افتادم که مادرم با دست چپش برامون آبگوشت میکشید، آنا به ترکی یعنی مادر.