- هایتن
- دوشنبه ۱ جولای ۱۹
- ۱۹:۴۹
- ۲۰ نظر
تعطیلات این هفته، دو روز پشت سر هم، رفتم کوه، دارآباد. دست و پام رو زخمی کردم. واقعا هم فرداش وقتی از خواب بیدار شدم پام میلنگید. به طور خاص، پاشنه و زانوی پای راستم آسیب دیده بود. نکتهای که هست اینه که پای راست و دست چپم بیشتر آسیب دیده و پای چپ و دست راستم تقریبا هیچ آسیبی ندیده، فکر نمیکنم این تقارن تصادفی باشه. حالا من تصمیم گرفتم چپ دست بشم، خدا رو چه دیدی، شاید همهی اتفاقات جهان برام برعکس شد.
این سفر کوهستان خالی از تجربه هم نبود، روز اول با کوله پشتی که باهاش سر کار میرم رفتم کوه، که باعث شد کلیدهای خونه و شرکت رو یک جا گم کنم و در دردسر زیادی بیفتم. شخصیت کلیدسازی که برای باز کردن در خونه آورده بودم خیلی جالب بود، یعنی شباهت زیادی به شخصیت ناامید تو داستان گالیور داشت. مدام داشت از شکست حرف میزد و کارش رو انجام میداد. اتفاقا کارش هم خوب بود. از همسایهها کسی نبود در ورودی ساختمان رو باز کنه، مدام میگفت تو چقدر بدشانسی، الان باید چیکار کنیم، اینطوری که نمیتونیم بریم داخل، مطمئنی زنگ همهی درها رو زدی؟ هی همینطوری داشت آیهی یاس میخوند و بعد یک کارت خم شده از چمدانی که قفل نداشت و با یک بند دو طرفش رو به هم آورده بود درآورد و کارت رو لای قفل در ورودی گذاشت و بازش کرد و بعد هم ادامه داد وای، خدا کنه کسی ما رو ندیده باشه، به کسی نگو با کارت در رو باز کردیم، برامون دردسر میشه، منم گفتم نه نمیگم. به هر حال روز دوم، کوله پشتی نبردم و در واقع هیچ چی نبردم. فقط فهمیدم که نباید چیزهای مهم زندگیم رو داخل کیسه پلاستیکی بذارم. یه ماست و نون با یه بطری آب داخل کیسه پلاستیکی گذاشته بودم که بالای کوه رسیدم بخورم، وسط راه کیسه پلاستیکی پاره شد و ماست افتاد پایین، ظرف ماست که داشت میرفت پایین، همزمان تکههای ماست به بیرون پرتاب میکرد و من خودم رو یک لحظه جای ظرف ماست گذاشتم.
بعد از یک وقفه طولانی قصد داریم باز هم کتابخوانی رو شروع کنیم. کتابی که تو این دوره میخونیم "زندگی پیش رو" از رومن گاری هست. اگر علاقهمند بودین تو نظرات همین پست اعلام آمادگی کنین. انشالله از جمعه کتاب رو شروع میکنیم و دو هفتهای تمومش میکنیم.