- هایتن
- سه شنبه ۱۳ آگوست ۱۹
- ۱۱:۴۸
- ۷ نظر
صبحی رفتم پارک سر کوچه، چند دوری دویدم. چه میدونم، شبیه این گوشتهای یخزده شدهم. برای صبحانه یک روز در میان خامه با مربا و تخم مرغ میخورم و ترتیبشون را قاطی نمیکنم. ولی صبحها چایی نمیخورم که اون رو با عطر کسی هم بزنم، قهوه میخورم با یک تکه کلوچه که خانگی نیست. روزهایی که سر کار میرم حالم بهتره، هر چند اونجا هم تبدیل به برج زهرمار شدم ولی کارم رو میکنم و وسط کار کلی ایده برای نوشتن سراغم میاد. ایدههاش مسخرهن و شما نمیخواید در موردش بدونید، خودم از ایدهام خندهم میگیره ولی یه خورده که میگذره میگم چه مسخره. سر کار رفتنی خیلی عرق میکنم و یک بطری آب با خودم برمی دارم و وسط راه دست و صورتم رو میشورم ولی بیفایدهست.