- هایتن
- دوشنبه ۲۶ آگوست ۱۹
- ۱۱:۴۳
- ۹ نظر
برام مهم بود که بتونم یک تصمیم چهل روزه بگیرم و بهش عمل کنم. یک مقدار در حرف زدن محتاط شدم، معتاد نهها، محتاط. باید توجه کنم که چه حرفهایی مناسبم هست، علی رغم این احتیاط چهل روز نوشتم. یک فلسفه هم دارم که زندگی کسی رو سخت نکنم، واسه همین به همهی کامنتا جواب میدم تا کسی رو غمگین نکنم ولی دروغه اگر بخوام بگم همهشون رو به یک اندازه دوست دارم. تو این مدت یک کشف خوبم کردم، اینکه فکر کردن به یک چیز با انجام دادنش فرق داره، شما ممکنه صب تا شب به مردن فکر کنین ولی به هر حال زندهاین، این هم خبر خوبیه. شاید نشه جلوی فکر کردن رو گرفت ولی جلوی انجام دادن کارها رو میشه گرفت. اگر یک مقدار از گناهم کم میکنه باید بگم که من یک بار چند سال پیش آزمایش خون دادم و همه چیز مثل یک کادیلاک کهنه سر جاش بود فقط کمبود ویتامین دی داشتم، قبلن این رو گفتم که دکتر یک نگاهی به من انداخت و بعد سرش رو به آسمون چرخوند و یک مقدار ضرب و تقسیم کرد و گفت ما ایرانیها فقط یک سوم میزان لازم از بدنمون در معرض نور خورشیده و به همین خاطر همهمون معمولن کمبود ویتامین دی داریم. به هر حال این موضوع رو مدام فراموش میکنم و هر چند ماه یک بار کمبود ویتامین دی برمیگرده به سراغم و شکارم میکنه، و چون خیلی خیلی تدریجی اتفاق میافته متوجهش نمیشم، اگر چه کلا هم متوجه شدنم ضعیفه. دیشب که ویتامین دی خوردم خیلی بهتر شدم، ولی خب، قبلش چهل روز به شما در اینجا با نالههام سردرد داده بودم، به خاطر کمبود ویتامین دی بود وگرنه من خوبم.