کارهای زیادی نیست که بخوام بگم برای خودم می‌کنم خب آره برای خودم غذا می‌خورم و برای خودم می‌خوابم ولی اینا بدیهیاته و اختیار چندانی هم درش ندارم. قصد گله کردن ندارم یعنی با مفهموم گله کردن از خودت مشکل دارم به نظرم بی‌معنیه و بیشتر شبیه یه استعاره‌ی سطحیه. داشتم در واقع به نوشتن فکر می‌کردم و اینکه بعضی وقتا مزخرف می‌نویسم و بعد خب مزخرف برای کی؟ اتفاقا بیشتر وقتا زمانی مزخرف می‌نویسم که تصمیم می‌گیرم یه چیز خوب بنویسم. ولی در کل نوشتن کمک زیادی می‌کنه که اینی که هستم باشم یعنی حالا هر چی که هستم. متوجه تفاوت خودم با دوستان و اطرافیانم می‌شم و همین برام کافیه دیگه حالا بگذار دنیا بگذره.

بدم نمی‌اومد از اینجا بودنم کتابی چیزی بنویسم یعنی کتاب رو همینطوری می‌گم فقط همین که ازش بنویسم یعنی این تنها چیزیه که به ذهنم می‌رسه و مفیدترین کاریه که آدم می‌تونه با یه تجربه‌ی جدید بکنه. مثلا ممکنه از یکی بپرسن اگه بهت فرصت بدن بری مریخ و برگردی چیکار می‌کنی شاید بگه از کوه‌هاش بالا می‌رم و به طلوع آفتاب نگاه می‌کنم و غارهاش رو کشف می‌کنم ولی من دوست دارم در موردش بنویسم.

حالا شاید مدت زیادی هست که خودم نیستم اونم بیشتر به همین خاطره که اصلا همچین نیتی هم نداشتم که خودم باشم. به نظرم آدم سخت و آسونی هستم و به خاطر پایبندی به یه سری معیارهای اخلاقی و اینا زیادی زندگی رو برای خودم سخت کردم به هر حال یه فرصتی پیدا کردیم که به این دنیا بیایم و برگردیم یه سریا رفتن توی اقیانوسا شنا کردن و چهل کشور دنیا رو گشتن و همه‌ی غذاها رو امتحان کردن، به من هم این برسه که در موردش بنویسم.