هااایی

از کوره در می‌روم بعضی وقت‌ها، البته خودم هم دقیقا نمی‌دانم چه موقع‌هایی این اتفاق می‌افتد. خسته نباشید خودم می‌دانستم نمی‌توانم دبیر کل سازمان ملل باشم من حتی مطمئن نیستم بتوانم رئیس جمهور بورکینافاسو بشوم. قضیه از این قرار است که من جمعه‌ای برای پدر و مادرم بلیط اتوبوس گرفته بودم برنامه رفتنشان چند بار عوض شد باران هم می خواست ببارد کنسلش کردم بلیط قطار گرفتم آخر سر هم بلیط هواپیما گرفتم و خوب درست حدس زدید پول بلیط اتوبوس و قطار هم رفت در پاچه‌ام. بلیط قطار را که نمی‌شد اینترنتی کنسل کرد باید با کارت ملی صاحب بلیط می‌رفتی یکی از شعبه‌ها که امکانش نبود بلیط اتوبوس هم نوشته بود پولش را اگر خواستید بگیرید باید به یکی از نمایندگی‌ها مراجعه کنید. دیروز بعد از اینکه کارم در پژوهشگاه تمام شد رفتم ترمینال بیهقی که پول بلیط‌هایم را بگیرم فروشنده‌ها اول کمی بازی‌ام دادند چیزی سرشان نمی‌شد بعد من را بردند پیش مدیرشان، مدیرشان گفت بله؟! بله و کوفت و زهرمار، البته اینها را نگفتم فقط می‌دانستم اینها به من پول بده نیستند و 100 تومانی رفته است توی پاچه‌ام. گفتم خانم سایت شما گفته برای گرفتن پول بلیط به یکی از نمایندگی‌ها‌ مراجعه کنید گفت بیا نشون بده کجا اینو نوشته، حالا یک سایت داغانی هم دارند که من دفعه‌ی اول اصلا یادم نمانده بود کجا رفتم بلیطش را کنسل کرده‌ام. گفتم خانوم من دانشجوی دکترام، در این لحظه بود که از کوره در رفته بودم و رفتارم بسیار مسخره شده بود. گفت من جسارتی کردم خدمت شما؟ گفتم شما من رو به بازی گرفتید. بعد به یک نفر دیگر زنگ زد که پول بلیط مسترد شده‌ام را به صورت اعتبار به حسابم منتقل کنند گفتم من اعتبار نمی‌خوام دیگه از شرکت شما بلیط نمی‌خرم داشت با آن مسئول سایت صحبت می‌کرد که وسایلم را برداشتم و گفتم خسته نباشید و آمدم بیرون، یکی نیست بگوید بدبخت حداقل سر آن مسئول‌های فروش یک داد می زدی. رفتم در صف اتوبوس ایستادم و به کسی که خارج از صف جلو آمده بود گفتم ببخشید شما نباید صف بایستید؟ در این لحظه وارد فاز گاز گرفتن شده بودم.