- هایتن
- دوشنبه ۲۶ آوریل ۲۱
- ۱۱:۱۶
- ۱۳ نظر
امروز تولدم بود ولی خودم رو آماده نکردم چیزی در موردش بنویسم. امسال مقاومتی در مورد اینکه کسی بهم تبریک بگه نداشتم. البته نه اینکه این موضوع اهمیتش رو برام از دست داده باشه، بلکه بیشتر از این لحاظ که تکلیفم تقریبا با همه روشنه. سالهای قبل فکر میکردم کسی حق نداره اینقدر راحت به من ابراز محبت کنه، این روش تبریک گفتن زیادی بدیهی و در دسترس همهست. انتظار داشتم مردم خلاقتر باشن برای محبتی که ادعاش رو دارن. ولی دیگه میدونم کی کجاست، دیگه از دست کسی عصبانی نیستم. امروز یکی از دوستانم که تبریک گفته بود یادآوری کرده بود که دارم به چهل سال نزدیک میشم، منظورش ازدواج و این چیزها بود چیزی که این روزها در خیرخواهی همه نسبت به من اثرش هست. نمیخوام این موضوع رو کالبدشکافی کنم و در این زمینه هم به آرامش رسیدهم. بهش جواب دادم تازگیها به کتابهایی علاقهمند شدهم که در اونها چیزی به اسم زمان وجود نداره. به هر حال به نظرم میاد ما حق نداریم خاص و باهوش و کمی عمیق باشیم و همیشه باید از همه تشکر و عذرخواهی کنیم و نیت کسی رو نخونیم و شبها سر وقت بخوابیم و صبحها صبحونهای که دوست نداریم بخوریم و چیزی از احترام به بقیه کم نذاریم و کسی یا اتفاقی رو تحلیل نکنیم. این چیزها باعث میشه خیلی دیر به آرامش برسیم. خوشحالم که الان اون آرامش رو در خودم احساس میکنم و کمتر از گذشته دو دل هستم.
ممکنه و در واقع کاملا محتمله که اتفاقات جهان به نفع من رقم نخوره، همچین توقعی هم هیچ وقت نداشتم. این چیزیه که همه میتونن آرزوش رو داشته باشن. ممکن هست به صورت یک موجود ناشناخته از دنیا برم، همهی این ها احتمال داره. ممکن هم هست این طور نباشه، تو تولد سال قبلم گفته بودم که یه سری قولها به خودم دادم و امسال قراره سال فوقالعادهای برام باشه. من سر قولهام موندم و این چیزیه که بهش افتخار میکنم و واقعا هم سال پیش، سال خیلی خوبی بود و من پیشرفت زیادی کردم. امیدوارم امسال هم با توجه به اینکه تکلیف خودم رو بهتر میدونم بتونم سر همون قولها بمونم و سال بهتری رو رقم بزنم هر چند ممکنه یه جزیره یا یه غار یا یه وزغ یا یه درخت یا یه حشرهی شش پا ولی جنگجوی کشفنشده باقی بمونم.