سلام

صبحی یکی از همسایه‌ها من را در آشپزخانه دیده که چایی گذاشته‌ام دم بکشد و دارم ظرف می‌شورم گفت من اگر قبلا باور نداشتم حالا دیگر به سحرخیزی تو ایمان آوردم. شب‌ها که ساعت 11 مسواک می‌زدم مسخره‌ام می‌کرد می‌گفت تو همیشه‌ی خدا خوابی. بعد از اینکه رفت من تازه متوجه شدم چقدر خیره سر بودم که برای صرف چایی دعوتش نکردم. می‌دانم استفاده از خیره سر در اینجا خیلی مناسبت ندارد (البته یکی از معانی خیره سر ابله است که در اینجا کاملا مناسبت دارد)، دوست داشتم در روز دهم اسفندماه سال 94 حتما از این کلمه استفاده کرده باشم.

که ای خیره سر چند پویی پیم،  ندانی که من مرغ دامت نیم .
سعدی (بوستان).

وین شکم خیره سر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ .

سعدی (گلستان).

صبحی که مسواک می‌زدم داشتم به چیزی فکر می‌کردم واتفاقا به جاهای خوبی هم رسیده بودم بعد از مسواک که آمدم اتاق مطلقا یادم نمی‌آمد داشتم به چه چیزی فکر می‌کردم تلاش هم کردم بی فایده بود هنوز هم دارم به تلاشم ادامه می‌دهم.