- هایتن
- شنبه ۷ سپتامبر ۱۹
- ۱۰:۴۸
- ۳ نظر
دیشب قبل از خواب کلی صدای دوبله شده داشتن تو مغزم حرف میزدن، حالتی شبیه اینکه بخوای تو بیداری خواب ببینی، میتونستم متوقفش کنم ولی تلاش زیادی هم لازم نبود برای پیش بردن این نمایش، همین شبیه خوابش کرده بود. به هر حال اتفاق خوبی بود، احساسی شبیه یه کشتی داشتم که تو بندر خالیش کردن. یک بار سر تعریف کردن یکی از خوابهام، یکی از خوانندههام رو از دست دادم. میگفت چطور خوابتون اینقدر دقیقه! اسم اون پست پشت دیوار مرزی بود. راست میگفت، خوابش به اون دقتی که تعریف کرده بودم نبود ولی روش ناامید شدنش از من برام جالب بود، ملت دنبال راههای ناامید شدن از من میگردن. بهانه برای ناامید شدن از من خواستین، بگین بهتون بدم. به هر حال، امشب شب هشتم محرم هم هست، میخواستم در این مورد هم حرف بزنم که همونطور که مشاهده میکنید نزدم.