فک کنم با کامنت گذاشتنم از حالت برنده خارجتون میکنم:دی
ولی باید بگم متاسفانه یا خوشبختانه آرمانگرایی یه جاهایی باعث میشه که از داشتن چیزی حتی نصفه ونیمه هم محروم شیم...که بسته به اون چیز میتونه خوب باشه یا بد...ولی بشخصه برای من خیلی جاها میتونستم به حداقل نود درصد خواستم برسم ولی چون صد نبوده کشیدم کنار...یجورایی ایده ال گرایی رخوت میاره بنظرم...
من اعتراف می کنم که الان شکست خوردم ولی قبلش یه دو ماهی تاج قهرمانی رو سرم بود :)
منم نرسیدم به اون صفر و یکی که منظورمه، مشکل ما آرمانگرایی نیست بیشتر وقتا ابزار و لوازمش فراهم نیست یعنی مثلا من می خوام بزرگترین ریاضیدان دنیا بشم ولی کتاب و استادش در دسترس نیست یا حتی کسی نیست که خودت رو باهاش مقایسه کنی که تو بزرگتری یا اون :)
شما همون آرمانگرا باش ابزار و لوازمش هم ان شالله فراهم بشه :)
یه بنده خدایی هم میگفت برا من یا همه چی باید صفر باشه یا 100! نمیتونست قبول کنه که چیزی این وسطا باشه، اما راستشو بخواین خودش از اون عددهای وسطی بود که تا پنج شیش تا عدد بعد از ممیز داشت!! یعنی دیگه خیلی وسط!
همه همینطوری هستن، یعنی ماها هر چقدر هم قوی باشیم از خرس که قوی تر نیستیم، خودمون رو با اطرافمون مقایسه می کنیم. به هر حال توهمه، همه ما در مقایسه با یه موجود بزرگتر از خودمون کوچک یا متوسطیم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
باید وصیت کنم وقتی از دنیا رفتم مرا بالای یک کوه بی سر و صدا چال کنند. بادگیر باشد و ترجیحا در سایهی یک صخره باشد قبرم. صخرهاش بزرگ نباشد تا از افتادنش نترسم و هر روز صبح یک چوپان از آنجا رد شود تا حساب روزهای مردنم دستم باشد.