۲ مطلب در سپتامبر ۲۰۱۷ ثبت شده است

بدون عنوان

  • هایتن
  • شنبه ۲۳ سپتامبر ۱۷
  • ۱۱:۵۱
  • ۳ نظر

تاگور می‌گوید اینکه هر روز بچه‌ای به دنیا می‌آید نشان می‌دهد خدا هنوز از انسان ناامید نشده است. من می‌خواهم بگویم اینکه همه‌ی وبلاگ‌های دنیا به روز شده‌اند غیر از وبلاگ من، نشان می‌دهد خدا می‌خواهد تجدید نظر کند.

آدم های بزرگ زیادی در کوه‌ها زندگی کرده‌اند و مرده اند و کسی آنها را نشناخت اما من این روزها هر غلطی که می‌خواهم بکنم با خودم فکر می‌کنم قرار نیست فیلمی از من بسازند. آن روز که باشگاه بودم کیف پولم را روی میز گذاشتم یاد فیلم‌هایی افتادم که طرف کیف پولش را در آنها گم می‌کند و قبلش هم دوربین حسابی روی کیف پول زوم می‌کند که شما خیال بیهوده نکنید. کیف گم می‌شود و یکی پیدایش می‌کند و از این مزخرف‌ها. به هر حال مکثی روی کیف پول کردم و و قد و بالایش را قربان صدقه رفتم. یک دوری زدم، لباس‌هایم را پوشیدم و کیف پول را برداشتم و سر کار رفتم.

 نمی‌خواستم اگر فیلمی ‌هم از زندگی‌ام ساخته شود بر اساس یک اتفاق مسخره باشد. از اول هم قصدم این بود که به تنهایی این تیاتر را بازی کنم. 

+ این پست عنوان دارد عنوانش عنوان ندارد است. 

هرگزت نقش من از لوح دل و جان نرود

  • هایتن
  • شنبه ۲ سپتامبر ۱۷
  • ۱۱:۲۵
  • ۸ نظر

یک بار مطلبی نوشته بودم که عنوانش یک ربع آزادی بود. من یک ربع تا دم کشیدن چای وقت آزاد داشتم،  شروع کردم شمردم که با این یک ربع آزادی چه کارهای باارزشی می توانم بکنم به جایش نشستم و وبلاگ می نویسم. عقل ندارم که، یک ربع آزادی من که اندازه یک ربع سکه بهار آزادی ارزش داشت.

بعضی وقت ها شعری از یک شاعر بزرگ می خوانید و با خودتان می گویید ای کاش این شعر را نگفته بود و من می گفتمش. خواهشا فکر نوشتن مطلبی با عنوان یک ربع آزادی را از سرتان بیرون کنید. 


باید وصیت کنم وقتی از دنیا رفتم مرا بالای یک کوه بی سر و صدا چال کنند. بادگیر باشد و ترجیحا در سایه‌ی یک صخره باشد قبرم. صخره‌اش بزرگ نباشد تا از افتادنش نترسم و هر روز صبح یک چوپان از آنجا رد شود تا حساب روزهای مردنم دستم باشد.
موضوعات
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
پیوندها