سرما خورده‌ام یکی بیاید و بعد برود برای من میوه بخرد پولش را خودم می‌دهم نگران نباشد ولی اول بیاید بعد برود، نیامده نرود. سرما‌ خوردگی به عمق جانم نفوذ کرده دارم اراجیف می‌بافم. دیشب توهم زده بودم که من یک ماتریس قطری هستم که باید تمام المان‌های قطری‌اش مساوی شوند با خودم می‌گفتم یا خدا من چطور می‌توانم تمام المان‌های قطری‌ام را مساوی کنم؟ از خواب بیدار شدم کمی راه رفتم آبی به سر و صورتم زدم و وقتی حالم کمی بهتر شد تازه متوجه شدم که من یک ماتریس معمولی هستم نه یک ماتریس قطری، لازم نیست چیزی را با چیز دیگری مساوی کنم. آسودگی خاطر بزرگی بود ولی در عین حال تا ظهر امروز طول کشید تا متوجه شوم من اصلا ماتریس نیستم.