شرح خوشبختی

یک جایی هم ممکنه دیگه تلاش نکنی یعنی سعیی برای نوآوری نکنی ولی خب بازم می‌تونی تلاش کنی. من الان در اون وضعیتم و تلاشم برای نوآوری کمتر شده. از سال پیش تا حالا اتفاقات زیادی افتاده که خب ممکنه نیفتاده بشن. منظورم اینه که ممکنه مثل این بشه که اتفاق نیفتادن، البته نه همه‌شون. ممکنه بخشی از تلاش‌های این چند ماهه‌م اون ثمری که منظور من بوده رو نده. ولی می‌دونی این‌ها زیاد هم مهم نیست. اون چیزی که برام اهمیت داره اینه که بتونم به تلاشم برای متفاوت بودن و خلق کردن ادامه بدم. حالا اگر هم کسی متوجه اون نشه، دنیا آخرش یک چیزی می‌شه و من معمولا اهل شرکت در مسابقه نیستم.

می‌دونین، به این حرفا واقعا خودم باور دارم ولی بازم توی دلم خالی می‌شه بعضی وقتا، مثل این می‌مونه که نگران باشی یه آدم بی‌اهمیت از اینکه تولدش رو تبریک نگفتی ناراحت بشه، خوب بشه، ولی خب بازم.

روزایی که بهانه کمتری برای نوشتن داشتم بیشتر می‌نوشتم و ما آدم‌ها انگار سرمون برای دردسر درد می‌کنه و هیچ وقت قدرشناس نیستیم و فقط حسرت چیزهایی رو می‌خوریم که نداریم. مثلا تا وقتی زندگی‌مون یکنواخته همه‌ش شکایت می‌کنیم که کاش الان یه سفر به هیمالیا می‌رفتیم و هر روز می‌نوشتیم در موردش ولی وقتی چیزی برای نوشتن در موردش داریم خفه‌خون می‌گیریم، این‌طوری هستیم همه‌مون. من البته یادم نمیاد از اینکه چیزی ندارم در موردش بنویسم شکایتی کرده باشم، ولی خب به یادم زیاد اعتماد ندارم و ممکنه این شکایت رو کرده باشم. به هر حال نمی‌خوام اگر خوشبختی در کار بود احساسش نکنم.