۱۴ مطلب در اکتبر ۲۰۱۵ ثبت شده است

چگونه یک روذ ضیبا را آغاذ کنیم

  • هایتن
  • دوشنبه ۱۲ اکتبر ۱۵
  • ۱۳:۱۸
  • ۴ نظر

خوابم میاد

  • هایتن
  • پنجشنبه ۸ اکتبر ۱۵
  • ۱۰:۵۹
  • ۲ نظر

ظهری خوابم می آمد صدای کلیک ماوس هم اذیتم می کرد وسایلم را جمع کردم آمدم دانشکده درس بخوانم برای ناهارم الویه گرفتم با یکی از این دلسترهای هولستن، همانکه طعمش مزخرف است. مطمئن بودم روز پنج شنبه ای هیچ کس آزمایشگاه نیست ولی اینطور نبود  دلم می خواست فقط صدای کلیک ماوسش را بشنوم تا بلافاصله باهاش قهر کنم. به هر حال اگر اتاق می ماندم تا همین حالا داشتم به این فکر می کردم که مسئله این است بخوابم یا نخوابم؟

دیروز تولد محمدرضا برادرزاده ام بود دو سالش تمام شد و پس فردا هم تولد ریحانه است 11 سالش تمام می شود و من در هیچکدام از تولدهای هیچکدامشان نبودم سال دومی که من دانشجو بودم ریحانه به دنیا آمد آخرین بار بهم گفت عمو خیلی بدی تو قول داده بودی بیای ارومیه زندگی کنی. وقتی پنج سالش بود ازش پرسیدم ریحانه من تو رو دوست دارم؟ داشت با لپ تاپم بازی می کرد و می گفت اگر نگذاری خرابش کنم منم برات گامپیوتر نمی خرم دوباره ازش پرسیدم ریحانه من تو رو دوست دارم؟ آنقدر پرسیدم که بالاخره تسلیم شد با صدای بلند گفت آره تو منو دوست داری، تو منو خیلی دوست داری، خیلی را با دست هایش نشان داد.

+ الو

- سلام سلام

+سلام سلااام

-خوبی زن داداش؟

+عهههه!

-عه نه به! چه خبر زن داداش خوبی؟ ریحانه و محمدرضام خوبن؟

+ عموووو من ریحانه م

-واااااا

+ (خنده ریز) 

+ چقد بزرگ شدی تو، اصلا نمیشه تشخیص داد!

عروس جادوگر

  • هایتن
  • سه شنبه ۶ اکتبر ۱۵
  • ۱۰:۲۴
  • ۳ نظر

کشتی به مقصد جزیره ای دورافتاده در حال حرکت بود من برای کسانی که برای بدرقه ی دیگران آمده بودند الکی دست تکان می دادم یک نفر هم آن پایین الکی برای من دست تکان می داد، غلط نکنم نیمه ی گمشده ام بود ولی شوربختانه من آن موقع این چیزها حالی ام نبود. باید چند شب در کشتی می خوابیدیم از همان اول که وارد کابینمان شدم معلومم شد شب ها صدای ناله ی تخت های چوبی نمی گذارد بخوابم، در عوض برای نقش های روی دیوار چوبی داستان های زیادی می سازم.

 کشتی کوچکی بود، بیشتر وقت ها پدرم در کابین ناخدا بود. هر موجی که  بالا می آمد دل ما هم با کشتی بالا و پایین می شد ما فریاد می کشیدیم و پدرم  هم سرش را از کابین ناخدا بیرون می آورد و او هم فریاد می کشید اما سر ما که ساکت باشیم. ناخدا که سبیل پهنی داشت از پدرم می خواست کاریمان نداشته باشد.

برادرم شهرام از دیدن همه چیز متعجب می شد یک دفعه داد می زد ماهی! ماهی! یا داد می زد پرنده! پرنده! بعد هم که کسی به این اتفاقات شگفت انگیز توجه نمی کرد دوباره به سمت دریا برمی گشت دستانش را به  نرده های انتهای عرشه حلقه می کرد و این بار موج های کوچک پشت سر کشتی را می شمرد، نمی دانم هوش و استعدادش را از چه کسی به ارث برده است. روی عرشه من با حامد کباب کباب بازی می کردم مثل همیشه او می برد و به دست های کبود من می خندید، نمی دانم رحم و مروتش را از چه کسی به ارث برده است.  

سه روز بعد به جزیره ی دورافتاده رسیدیم اسمش را گذاشتیم جزیره ی کاسه چون شبیه کاسه ی یک غول بزرگ بود که بعد از آب خوردن آن را روی دریا جا گذاشته بود، خدا کند برای برداشتنش برنگردد. غول بزرگ با سر انگشت اشاره اش از وسط کاسه خطی به دریا کشیده بود. 


+ عکس، جادوگری با لباس عروس که سوار بر یک گرگ سیاه از دست یک گنجشک فرار می کند. 

+ به یاد شب هایی که با ترک های روی دیوار داستان می ساختم. 

قهرو

  • هایتن
  • يكشنبه ۴ اکتبر ۱۵
  • ۰۰:۱۳
  • ۱۲ نظر

همیشه قهرو بودم زیاد قهر می کنم هر دفعه هم قصد می کنم این اخلاقم را کنار بگذارم ولی بعدش دلایل کافی برایش پیدا نمی کنم با کسی که بهم دروغ بگوید نمی توانم طبیعی رفتار کنم وقتی کنار چنین آدمی هستم مثل تیوبی که بادش را کشیده باشند منقبض می شوم. تقصیر پدرم است هیچ وقت به خاطر قهر کردن دعوایم نکرده اتفاقا زیاد عصبانی می شود ولی وقتی قهر می کردم قربان صدقه ام می رفت. هی می گفت اوغول گَ چره یین یه یعنی پسرم بیا غذاتو بخور.

 

حالا هم که جاهل بزرگی شده ام اگر از دست کسی ناراحت شوم تلافی نمی کنم به صورتش چنگ نمی اندازم ازش توضیح نمی خواهم فقط قهر می کنم به روش های مختلف قهر می کنم خوب می دانید که قهرها یک جور نیستند همه شان، به یکی کمتر فکر می کنم برای یکی وقتی بهش فکر می کنم با عصبانیت فکر می کنم یک نفر را باهاش نمی خندم با یکی سر صحبت را باز نمی کنم یکی را دیگر وبلاگش سر نمی زنم برای یکی خودم را اینویزبل می کنم با یک نفر دیگر سر یک سفره نمی نشینم، راه های خوبی برای قهر کردن سراغ دارم.  

 

آشکارا قهر می کنم مخفیانه قهر می کنم پشت تلفن قهر می کنم در مسیر برگشتن به خوابگاه قهر می کنم موقع غذا خوردن قهر می کنم شب ها قبل از اینکه بخوابم قهر می کنم وقتی که می خندم قهر می کنم وسط حرف زدن قهر می کنم موقع نوشتن پست جدید قهر می کنم موقع جواب دادن به کامنت ها قهر می کنم بی خودی قهر می کنم با خودی قهر می کنم. ممکن است با یک نفر به این خاطر که دوستان زیادی دارد قهر کنم.

 

وقتی متوجه شوم طرف مقابلم چیزی بر زبان می آورد ولی در ذهنش چیز دیگری ست خیلی زود قهر می کنم تو را به خدا با من صداقت داشته باشید وگرنه باهاتان قهر می کنم.  بیشتر وقت ها جوری قهر می کنم که باید دقت کنید تا بفهمید، اگر کسی دقت نکند تا آخر عمر نفهم می ماند. 

+ منظورم از قهر اون معنای معمولش نیست بیشتر منظورم تنظیم رابطه ست. 

باید وصیت کنم وقتی از دنیا رفتم مرا بالای یک کوه بی سر و صدا چال کنند. بادگیر باشد و ترجیحا در سایه‌ی یک صخره باشد قبرم. صخره‌اش بزرگ نباشد تا از افتادنش نترسم و هر روز صبح یک چوپان از آنجا رد شود تا حساب روزهای مردنم دستم باشد.
موضوعات
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
پیوندها