سری توی سرها

شاید بتوانم روزی سر دربیاورم. منظورم از اوضاع جهان و این چیزها نیست، منظورم مثل ققنوسی‌ست که از آتش سر دربیاورد. این احساسی هست که دارم و بیشتر وقت‌ها فکر می‌کنم که بقیه هم همچنین احساسی یا چیزی شبیه آن را دارند و همه فکر می‌کنند ققنوس بودند و در زندان تن اسیرند. حالا من احساس ققنوس بودن ندارم و فقط آن بخش سردرآوردنش منظورم بود.