قصد هم نداشتم داخل هواپیما گوشی دستم بگیرم، گوشی دست گرفتن کاریه که همه می کنن. تلاش بدیهی برای تفاوت داشتن. از اون ور شایدم کسی متوجه خویشتنداریم نشه. سعی کردم روی یک نقطه برای مدتی تمرکز کنم یعنی به چیزی غیر از اون نقطه فکر نکنم ولی نتونستم. البته خب وقتی به هیچ چی فکر نکنم از کجا باید بفهمم دارم به هیچ چی فکر نمی کنم؟ تناقضه. امروز تو محل کار صحبت این بود که مسئولا به نظر مردم اهمیت نمیدن یه همکارمون گفت به نظر من باید به نظر مردم اهمیت بدن گفتم این حرف شما پارادوکس داره وقتی به نظر مردم اهمیت نمیدن نظر شما چه اهمیتی داره؟  

هواپیما نیم ساعتی تاخیر داشت، زیادی دارم خودم رو تحویل میگیرم با صحبت کردن در موردش. همه مشکلات جهان رو حل کردم الان دلم میخواست یه گل رز خوشبوی سمی به رئیس این هواپیمایی می دادم، یه جنایت شاعرانه و کلاسیک. بعد هم خودم یه هواپیمایی بزنم اسمش رو بذارم بیتابله.                              

یارو خلبانه به تبریز نرسیده میگه خانومها و آقایون داریم در فرودگاه ارومیه زمین مینشینیم. میمیری راست بگی، تو هم دلت گل رز میخواد حتما. 
یک سر اومدم خونه.