رویترز یک گزارشی از یک پزشک 26 ساله هندی تهیه کرده بود که مسئول تصمیم‌گیری در مورد مرگ و زندگی آدم‌ها بود. تخت‌های بیمارستانی در هند خیلی کمیاب شده و این پزشک جوان تصمیم می‌گرفت کی رو بستری کنن و کی رو نکن. قیافه‌ش هم اصلا شبیه خدای مرگ و زندگی هندوها نبود. خودش می‌گفت شرایط بسیار سختی هست براش و این تصمیمات براش مایه‌ی افسردگیه، برای درمان افسردگیش تو حیاط بیمارستان تنهایی بستنی می‌خورد. شانسی که آورده اینه که، فعلا کاری به خدا نداریم که ممکنه ناراحت بشه که چرا کسی تو کارش دخالت کرده، تو این دنیا از کارش و اشتباهاتش قرار نیست حسابرسی بشه. این رو می‌گم چون می‌خواستم بگم دوست نداشتم جای اون می‌بودم چون معمولا تصمیمات درستی نمی‌گیرم و آدم‌های اشتباهی رو زنده می‌ذارم. ولی بعد می‌بینم تصمیم درست یعنی چی؟ یعنی اون دکتره هم ممکنه کلی تصمیم اشتباه گرفته باشه، وقتی می‌گم تصمیمات درستی نگرفتم از این زاویه بوده که اتفاقات بعدیش خوب نبوده وگرنه در مورد خود تصمیم یادم نمیاد هیچ کدوم به صورت واضح اشتباه باشن.

البته باز دچار اون آسیب مقدس کردن بدبختی‌ها شدم. یه کفتار برای این به دنیا نمیاد که درستکار باشه. می خوام بگم شایدم ما هم یه جور کفتاری یا میمونیم و نیازی نبود درستکار باشیم. ولی خب دیگه، شاید کفتارم عقل می‌داشت این سوالو از خودش می‌پرسید که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود. مشکل، درستکاری نیست، مشکل، خطور کردن همین سوال‌ها به ذهنه.

داشتم می‌گفتم، مثلا یه نفر بهم دروغ ‌گفت و من به همکاری باهاش ادامه ندادم و این برام باعث ضرر زیادی شد، باز حتی باید ضرر رو ببینم چی هست. آخه می‌دونین، تو این دنیا هیچ اتفاق ساده‌ای وجود نداره. یه همکاری داریم که با همه به عنوان یه آدم نفهم و احمق برخورد می‌کنه و خب این کار با اینکه اشتباهه ولی کمکش کرده که بیشتر از اونچه لایقش هست کسب احترام کنه. تازه اگه منصف باشیم بیشتر اوقات هم کار درستی می‌کنه. من ولی با همه با احترام برخورد می‌کنم و ممکنه با یه آدم نفهم هم اشتباهی محترمانه برخورد کنم. بعد از مدتی دیگه انتخابی در کار نیست و حتی اگر بدونی طرف نفهم و به درد نخوره باز هم ناخواسته بهش احترام می‌ذاری.

 چند وقتی هم هست می‌خوام یه تشک جدید برا خودم بخرم ولی مدام توی ذهنم این سوال پیش میاد که تو مثلا دوست داشتی یه آزادی‌خواه باشی که در زندان روی زمین سفت و سنگی می‌خوابه، حالا می‌خوای تشک نرم هم داشته باشی؟ این چیزهای خیالی واقعا فاکتوری در تصمیماتم هستن.