صبحی سر کار که بودم داشتم تنهایی صبحونه می‌خوردم. نمی‌تونم بگم دوستش ندارم یا دارم فقط اینکه کسی ازم سوالی در این مورد داشته باشه یا این موضوع براش عجیب باشه بدم میاد. از اینکه کسی موضوع ساده‌ای پیدا کنه که بتونه در موردش باهام صحبت کنه بدم میاد. دیگه داشتم صبحونه‌م رو تموم می‌کردم ولی همه مثل کسایی که با گاز مونوکسید کربن خفه شده باشن ساکت بودن. شاید یه گازی هم باشه که روح آدما رو خفه می‌کنه، نمی‌دونم، به نظرم روح خیلیا خفه شده. به هر حال از سکوت بدم میاد و همه‌ش خودم رو از بابتش مقصر می‌دونم.  تا وقتی من حرف نزنم انگار کسی چیزی برای گفتن نداره. ولی هیچ‌وقتم این موضوع رو بهم یادآوری نمی‌کنن و از بابتش ازم تشکر نمی‌کنن، به نظرم این حداقل کاریه که می‌تونن بکنن. یه بار به سین جیم گفتم ده سال بعد که من یه آدم بزرگی شدم تازه می‌فهمین چه گوهری رو از دست دادین، بهم گفت تو پنج سال پیش هم همین حرفو می‌زدی، بعدم با صدای بلند زد زیر خنده. این به نظرم بزرگترین شجاعت و بامزه‌گی عمرش بود.

 به هر حال معمولا اگر حرفی هم داشته باشن همه‌ش مزخرفه و مثلا در مورد یه کلیپ مسخره حرف می‌زنن که یارویی وسط یه کلیپ شلوارش رو کشیده پایین، مردم تا ابد به این جور شوخیا می‌خندن و بعدش هم در موردش صحبت می‌کنن و همه موافقن که خیلی بامزه بود.  گفتم هی سین جیم، بیا یه سایت بزنیم توش آموزش بذاریم بفروشیم گفت اتفاقا فکر خیلی خوبیه ولی حوصله این کارو نداره. به نظر من که اصلا فکر خوبی نبود و چندان هم جدید و درخشانی نبود و خیلیا این کارو می‌کنن. همین‌طوری یه مزخرفی به ذهنم رسید گفتم که مردم رو از خفه‌گی نجات بدم، ولی خب حالا که به نظرش جالب اومده بود بدم نمی‌اومد یه خرده بیشتر مزخرف بگم در موردش. گفتم من اگه قرار بود تا آخر عمرم تو همین شرایط کوفتی بمونم براش می‌جنگیدم تو هم باید بجنگی نگو حوصله ندارم، حرفمو نفهمید زیاد، یعنی همیشه یه کمیش رو می‌فهمن و در موردش صحبت می‌کنن بیشترشو نمی‌فهمن. منم بیشتر وقتا نمی‌فهمم چقدرش رو فهمیدن. تازه این حرفم که اصلا پیچیده نبود و این سین جیم هم از بقیه اون نابغه‌ها بفهمی‌نفمی باهوش‌تر بود. یعنی باید با جیم کاف آشنا بشی تا بفهمی وقتی دارم از هوش صحبت می‌کنم دارم در مورد چی صحبت می‌کنم.

 به هر حال حرف مبارزه و اینا که شد رو کردم به آقای میم سین که دویست سالی از همه ما بزرگتره، گفتم اینا به درد من نمی‌خورن شما یه بار انقلاب کردین تجربه‌ش رو دارین بیاین یه پولی بذارین روزنامه بزنیم. مطالب روزنامه با من، شما فقط پولش رو بیار. سین جیم خندید گفت تو فقط دنبال پول آقای میم سینی. میم سین بیشتر وقتا مثل بی‌کله‌ها فقط می‌خنده.  کلی سهم تو بورس و دلار و خونه و این کوفتیا داره ولی صبحونه‌ش رو مثل کسی که دستشوییش گرفته می‌خوره و آشغالاش رو بعدش جمع نمی‌کنه. این آدما مثل کسی می‌مونن که روحشون تیر خورده و زنده‌ن ولی دیگه از دست رفته‌ن و مثل سربازی‌ان که داره جون می‌ده. می‌خواستم یه بار بهش گفتم لعنتی ما مسئول جمع کردن سفره تو نیستیم، یعنی دنبال یه فحش بهتر بودم که بیشتر از این عصبانیتم از این کارش رو نشون بده. چون که تو مغزم فقط داشتم فحش می‌دادم اشکالی نداشت اگه زیاده‌روی می کردم، بیشتر وقتا همین کارو می‌کنم و فقط تو مغزم فحش می‌دم. به هر حال چیز بهتری به نظرم نرسید. یعنی از اولش هم قصد نداشتم فحش پیچیده‌ای بهش بدم به نظرم همین که کارش رو بهش یادآوری می‌کردم یه فحش بود ولی بازم چند دقیقه ای تو آشپزخونه به یه فحش پیچیده‌تر فکر کردم، بعضی وقتا از این کارا لذت می‌برم. به نظرم فحش دادن نباید تو بهشت ممنوع باشه.

 همیشه با آقای میم سین در مورد پولاش شوخی می‌کنیم و بعضی وقتا که در مورد زن‌ها تو محل کار شوخی می‌کنه ما تهدیدش می‌کنیم صداش رو ضبط می‌کنیم و برای خانواده‌ش که حاج آقا صداش می‌کنن می‌فرستیم و از این طریق ازش اخاذی می‌کنیم ولی حرفمون رو جدی نمی‌گیره و همه‌ش می‌گه به خدا قسم که تو خونه همه فکر می‌کنن من یه پیامبرم. یه بار بهش گفتم ما می‌تونیم تو محل کار حساب کاربریش رو هک کنیم و پولاش رو بالا بکشیم و به نفع خودشه رو لپ تاپش لینوکس نصب کنه و در واقع لپ تاپش رو  هم کلا عوض کنه. اونم جدی گرفته بود چون یه جزئیات چرتی در مورد روش هک کردن بهش گفتم. می‌گفت من اگه بفهمم کسی هکم کرده با لگد می‌کوبم زیر میزش، وقتی عصبانی می‌شه خیلی احمق می‌شه. راستشو بخوای واقعا هم یه خرده ترسیدم بیاد با لگد بکوبه زیر میزم. به هر حال از اون بعد هر موقع به شوخی با کسی دعوا می‌کنیم داد می‌زنیم آقام میم سین بیا با لگد بکوب زیر میز این.