رقصنده با گربه‌ها ترسو بود. از بچه‌گی هر موقع می‌خواست از یخچال چیزی بدزدد مثل گربه‌ها روی پنجه‌ی پا راه می‌رفت.  شلوار کتان سرمه‌ای تیره با پیراهن آستین کوتاه سرمه‌ای روشن و کفش‌های اسپرت مشکی می‌پوشید. همه‌ی این‌ها برای وقتی‌ست که شانزده ساله و چاق بود. پیراهنش را روی شلوار می‌اندازد و سرش معمولا پایین است. بیشتر وقت‌ها گوشی‌اش را با دو دستش می‌گیرد و بدون توجه به اطرافش مشغول بازی می‌شود. وقتی روی صندلی می‌نشیند پاهایش را بیشتر از عرض شانه‌اش باز می‌کند. احساس عدم امنیت نمی‌کند ولی از بابت چاقی‌اش خوشحال هم نیست، نسبت به این مسئله و خیلی چیزهای دیگر بی تفاوت شده است. درسش خوب نیست و دوستان زیادی هم ندارد. نه گردن‌کلفت است و نه از دست کسی کتک می‌خورد. حوصله فکر کردن به مسائل پیچیده را ندارد، سر به هواست و معمولا خیلی کم اتفاق می‌افتد مسئولیتی را بر عهده بگیرد. صبح‌ها دیر از خواب بلند می‌شود و هیچ وقت لباس‌هایش را اتو  نمی‌کند. قد نسبتا بلندی دارد و احتمال دارد روزی با ورزش کردن لاغر شود، با این حال برای همیشه دیلاق می‌ماند. زیر چشمی به دخترهای فامیل نگاه می‌کند اما رقصنده با گربه‌ها هرزه نیست، ترسوست. همه ی اینها بود تا اینکه یک روز  رقصنده با گربه‌ها مسیر زندگی‌اش تغییر کرد و فرزانه شد.

این همه داستان بافتم که بگم یک گروه کتاب‌خوانی در تلگرام زدم به اسم "که‌تاب مه‌تاب". حالا مردد بودم اسمش رو چی بذارم. مثلا یکی از اسامی که برای خودم امتحان کردم "که تابم کو" بود که معناش دو پهلو بود یعنی من کتاب می‌خوام و دیگه تاب ندارم.  راستش بعضی کارها نیاز به یه انگیزه گروهی داره، مثل همین کتاب خوندن و راست‌ترش اینکه هیچ راه حل مشخصی برای خوشبختی وجود نداره، تنها راه نجات فرزانه‌گیه. به هر حال اگر در این گروه معظم و مفخم عضو شدین خودتون رو به دردسر بزرگی انداختین. یک مسیر کتاب خوندن رو شروع می‌کنیم و اگر کسی همراهی نکرد شوخی نداریم و از گروه کنارش می‌ذاریم، تا دیگه هیچ وقت نتونه با گربه‌ها برقصه. اگر هم کسی بیش از حد همراهی کرد بهش جایزه هم میدیم، یعنی من میدم شما نگران این بخشش نباشین. این هم لینک گروه

 (@KetabMahtab)

در ضمن به شرطی که تعداد اعضای گروه کمتر از 200 هزار نفر باشه کتاب اول هر چی بود من برای همه می‌خرم. رشوه میدم در واقع، گول بخورین.