فک کنم بهتر باشه دوباره نوشتن رو شروع کنم. اینکه بخوای هر چند وقت یکبار بنویسی بی‌فایده‌ست، اگر نوشتن فایده‌ای داشته باشه. یکی از معدود ویژگیهای خوبی که می‌تونم مطمئن باشم هنوز حفظش کردم اینه که به قولام عمل می‌کنم، اگر جدی گرفته باشمشون، بعضی وقتا یه حرف چرتی می‌زنم که جدی نیست، اونا حساب نیست. اگر خواستین بعدن دچار سوء‌تفاهم نشین همون لحظه ازم بپرسین این حرفت چرت بود یا جدی. به هر حال آدما بزرگ که می‌شن ویژگیهای خاصشون کمرنگ می‌شه. مثل یه بچه که ممکنه چشم‌ها و رنگ موی متفاوتی داشته باشه ولی کم کم از بین میره و مثل بقیه می‌شه، مثل صخره‌ای که رودخونه کم کم فرسایشش میده. مثلن چهل رو، روزگار فرسایشش می‌ده میشه سی و نه. حواسمون نباشه همینطوری میریم پایین تا بشیم صفر صفر صفر. شاعر میگه چهل بمون لعنتی.