فصل توپولوژی از کتاب پیو را خوانده‌ام و به مسائل آخر فصلش رسیده‌ام و مثل طاووس در گل روی مسئله‌ی 47 گیر کرده‌ام. روش پیو این است که اگر مسئله‌ای ستاره نداشته باشد یعنی ساده است اگر یک ستاره داشته باشد یعنی سخت است اگر دو ستاره داشته باشد یعنی خیلی سخت است و اگر سه ستاره داشته باشد یعنی گم شو برو سوال بعدی. این سوال یک‌ستاره می‌گوید اگر دو زیرمجموعه ی فشرده از اعداد حقیقی دو بعدی با هم هم‌ریخت باشند آیا متمم آنها نیز هم‌ریخت هستند؟ نتوانستم حلش کنم و از دیروز دوباره افسردگی گرفته‌ام. این‌ها البته سوالات هوشی نیست، یعنی نیازی نیست به خاطر این قضیه به مرکز توانبخشی ذهنی مراجعه کنم، سوالات کلاسیک با جواب‌های کلاسیک است. باید بتوانی یک سری تئوری را کنار هم بگذاری و به جواب برسی. به هر حال این نشان می‌دهد من توانایی کمی در کنار هم قرار دادن تئوری‌ها و رسیدن به جواب درست دارم، زندگی را می‌گویم، مسائل بی‌ستاره هم حل‌نشده باقی می‌ماند.

گفتم طاووس، آن شب خواب دیدم رئیس تبهکاران در یک باغچه‌ی کوچک یک بوقلمون سفید دارد که چند تا کرکس گذاشته ازش مراقبت کنند. یک روز آمد دید کرکس‌ها آنجا نیستند افرادش را توبیخ کرد که چرا اینطوری شده و چندتایشان را کشت، می‌خواهم بگویم نامرد خیلی خشن بود. من داشتم از آنجا رد می‌شدم که یک شیطنت کوچکی کردم و یک سنگ ریزه به طرف بوقلمون انداختم، هیچ اتفاقی نیفتاد فقط یک شوخی بود، اصلا به نظرم بوقلمون احمق متوجه هم نشد حتی. چند قدم که دور شدم رئیس صدایم کرد برگشتم دیدم بیست سی تا اسلحه به سمتم نشانه رفته‌اند. خلاصه که جان سالم به در بردم ولی دو تا تیر از معاون مریض رئیس خوردم، مردک دیوانه خیر سرش داشت باهام شوخی می‌کرد.

باید کوه رفتن را دوباره شروع کنم. می‌خواستم یک صعود هم به دماوند داشته باشم. گروه‌هایی که در اینترنت برای این کار هست به گروه خون من نمی‌خورند. فعلا این هم می‌رود قاطی همان مسائل بی‌ستاره‌ی حل نشده. به هر حال اگر کسی جوابی برای این سوال بی‌ستاره‌ی پیو داشت بهم بگوید لطفا، البته وبلاگ بهترین جا برای مطرح کردن این سوال‌ها نیست، ولی خب. نمی‌دانم وبلاگ بهترین جا برای برای مطرح کردن چه سوالاتی‌ست، ما اینجا فقط می‌فهمیم آدم‌هایی شبیه ما هستند، که خب اصلا کافی نیست، منظورم کافی به معنای قهوه نیست، منظورم این است که کفایت نمی‌کند. ولی خب یک کافی با کسی که شبیهش هستی هم بد نیست.